کد مطلب:28119 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:129

خیانت خواصّ بدکردار












1218. تاریخ الطبری - به نقل از علاء بن عبد اللَّه بن زید عنبری -:عثمان به دنبال معاویة بن ابی سفیان، عبد اللَّه بن سعد بن ابی سَرْح، سعید بن عاص، عمرو بن عاص بن وائل سهمی و عبد اللَّه بن عامر فرستاد و آنان را گرد آورد تا درباره كار خویش و آنچه از او خواسته شده و از آنان به وی رسیده بود، مشورت كند.

چون گرد آمدند، به آنان گفت: هر كس وزیران و ناصحانی دارد و شما، وزیران و ناصحان من و مورد اطمینان من هستید. دیده اید كه مردم چه كرده اند! از من خواسته اند كه كارگزارانم را بركنار كنم و از همه آنچه ناپسند می دارند، به آنچه دوست دارند، باز گردم. پس خوب بیندیشید و به من نظر دهید.

عبد اللَّه بن عامر به او گفت: ای امیر مؤمنان! من نظرم این است كه آنان را به جهاد، فرمان دهی تا از تو باز بمانند و در مرزها و دور از خانواده نگهشان داری تا در برابر تو رام شوند و همّ و غمّشان جز [ حفظ ]خود و پرداختن به زخم چارپا و شپش لباسشان نباشد.

سپس عثمان به سعید بن عاص رو كرد و به او گفت: نظر تو چیست؟

گفت: ای امیر مؤمنان! اگر نظر ما را می خواهی، ریشه بیماری را ببُر و آنچه را از آن می ترسی، قطع كن و به نظر من عمل كن تا به مقصودت برسی.

عثمان گفت: نظرت چیست؟

گفت: هر گروهی رهبری دارد كه هر گاه [ رهبرش ]نابود شود، [ افرادش ]متفرّق می شوند و كارشان پریشان می گردد.

عثمان گفت: این، نظر درستی است، اگر در آن [ مشكلی ]نبود.

سپس به معاویه رو كرد و گفت: نظر تو چیست؟ گفت: ای امیر مؤمنان! نظر من این است كه كارگزارانت را به منطقه خودشان باز گردانی و مأمور حلّ مسائل منطقه خودشان كنی، و من، منطقه خودم را ضمانت می كنم.

سپس عثمان به عبد اللَّه بن سعد رو كرد و گفت: نظر تو چیست؟

گفت: ای امیر مؤمنان! نظرم این است كه مردم، طمعكارند. از این مال به آنان ببخش، كه دل هایشان به تو رو می كند.

سپس به عمرو بن عاص رو كرد و به او گفت: نظر تو چیست؟

گفت: چنین می بینم كه تو كارهایی با مردم كرده ای كه ناپسند می دارند. پس تصمیم بگیر كه به اعتدالْ رفتار كنی و اگر نمی خواهی، تصمیم به كناره گیری بگیر و اگر نمی خواهی، عزمت را جزم كن و پیش برو.

عثمان گفت: چه شده كه لباست شپش گذاشته است؟! آیا این را جدّی می گویی؟

عمرو عاص ساكت ماند، تا این كه همه پراكنده شدند. سپس گفت: ای امیر مؤمنان! تو برای من عزیزتر از این چیزها هستی؛ امّا من می دانم كه سخن همگی ما به زودی به همه مردم می رسد. پس خواستم كه سخن من به آنان برسد تا به من اعتماد كنند و بتوانم خیری را به سوی تو بكشانم، یا شرّی را از تو دفع كنم....

عثمان، كارگزاران خود را به سوی مناطقشان باز گردانْد و به آنان فرمان داد كه بر مخالفان خود سخت بگیرند و مردم را در پی مأموریّت های جنگی بفرستند. [ نیز ]تصمیم گرفت كه مردم را از سهمشان محروم دارد تا از سر نیاز، اطاعتش كنند.[1].

ر. ك: ص261 (شكستن توبه و پیمان ).









    1. تاریخ الطبری:333/4. نیز، ر.ك:مروج الذهب:346/2.